جدول جو
جدول جو

معنی بوته زار - جستجوی لغت در جدول جو

بوته زار
بیشه زار، مرغزار، مرتع، علفزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توت زار
تصویر توت زار
جایی که درخت توت بسیار باشد و توت فراوان به دست آید، توتستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوره زار
تصویر شوره زار
زمینی که دارای شوره باشد، زمین پرشوره که در آن گیاه نروید، شورستان، شورسان، شوربوم
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی فارس. واقع در جنوب خاوری فهلیان کنار راه شوسۀ کازرون به فهلیان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گَرَ)
دهی است جزء دهستان شراء بالا از بخش کمیجان شهرستان اراک واقع در 72 هزارگزی جنوب کمیجان و یکهزارگزی راه عمومی شراء. دامنه و سردسیر و سکنۀ آن 514 تن. آب آن از رود خانه شراء است. محصولش غلات و بنشن و انگور و شغل اهالی زراعت و ژاکت بافی است. نزدیک قریه در دامنۀ کوه شاه زند هفت قبر بزرگ از ازمنۀ خیلی قدیم به جا مانده که به قبر هفت برادران و یا هفت کسان معروف است. در کوه شاه زند غاری وجود دارد که زرتشتیان آن را محل غیبت شاه کیخسرو می دانند. این غار و آن قبور مورد توجه زرتشتیان است. می گویند وقتی کیخسرو از سلطنت کناره گرفت با هفت تن از سرداران شبی را در این حدود گذراند و اصرار کرد که یاران مراجعت کنند، آنان قبول نکردند و صبح آن روز اثری از شاه ندیدند و در نتیجۀ تفحصات زیاد بر اثر سرما و طوفان هلاک شدند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ /رِ)
شورستان. شورسان. (یادداشت مؤلف). زمینی که دارای شوره باشد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). کویر. (صحاح الفرس). شورکات. شوره کات. زمین شور. (ناظم الاطباء). زمین پر از شوره که در آن گیاه نروید. شوره زمین. (فرهنگ فارسی معین) :
کف جوادتو چون ابر بهار است راست
زو زده بر شوره زار ژاله چو بر کشتمند.
سوزنی.
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول. دارای 150تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و شغل اهالی آنجا زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کِ تَ / تِ)
کشت زار. مزرعه: از آن چیزها نیز یکی آن بود که اندر خزینه فرش بساطی بود آن را باز کردندی و بدان نشستندی بدان وقت که اندر زمین سبزی و شکوفه نماندی و لب های آن بر کرانه گرداگرد به زمرد بافته بود هر که اندر آن بنگرستی پنداشتی مبقلۀ خیار است یا کشته زاری. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی).
تخم وفا و مهر در این کهنه کشته زار
آنگه عیان شود که بود موسم درو.
حافظ.
نمیکنم گله ای لیک ابر رحمت دوست
بکشته زار جگرتشنگان نداد نمی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
جایی که در آن غوره باشد:
ایاز نوشخند او را پسر بود
که دزد غوره زار او شکر بود.
حکیم زلالی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
از توابع تهران و دارای معدن زغال سنگ است
لغت نامه دهخدا
تصویری از غوره زار
تصویر غوره زار
جایی که در آن غوره بسیار به عمل آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوره زار
تصویر شوره زار
کویر، زمین شور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوله زار
تصویر جوله زار
مرغزار چمن زار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسته کار
تصویر بسته کار
کند کار، سست رای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسته کار
تصویر بسته کار
مکانیک
فرهنگ واژه فارسی سره
اجم، بوته زار، بیشه سار، جنگلزار، درخت زار، نیزار، نیستان، بیدزار، بیدستان
متضاد: مزرعه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شورستان، کویر، نمکزار
متضاد: کشتزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بخت و اقبال
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی